زندگینامه مشاهیر و فرزانگان

زندگینامه چهره های ماندگار

زندگینامه مشاهیر و فرزانگان

زندگینامه چهره های ماندگار

ژان‌شاردن‌

ژان‌شاردن‌؛ نخستین‌ایرانشناس‌فیلسوف‌
زاد و زادگاه
1-1- ژان‌شاردن‌در سال‌1643 م‌.، درست‌سالی‌که‌لوئی‌چهاردهم‌به‌تخت‌نشست‌، در شهر پاریس‌متولد شده‌و در همان‌محل‌به‌تحصیل‌پرداخته‌است‌. او پسر مرد جواهرسازی‌بوده‌که‌در میدان‌دوفین‌به‌کار مشغول‌بوده‌است‌و نزد همو است‌که‌شاردن‌از زمان‌کودکی‌شناخت‌سنگهای‌قیمتی‌و فن‌و هنر جواهرسازی‌را آموخته‌است‌.

خانواده‌ی‌شاردن‌به‌فرقه‌ی‌پروتستان‌هوگِنو (1) تعلق‌داشت‌و به‌طور کلی‌اغلب‌با مقامات‌رسمی‌فرانسوی‌و کلیسای‌کاتولیک‌مشکل‌پیدا می‌کرد. به‌همین‌سبب‌شاردن‌جوان‌علاقه‌ی‌زیادی‌نداشت‌تا در فرانسه‌سکونت‌کند و از طرف‌دیگر شغل‌جواهرسازی‌، میل‌دسترسی‌به‌سنگهای‌قیمتی‌و شاید نیز نوعی‌عشق‌به‌شناخت‌افقهای‌دوردست‌، او را متوجه‌آسیا و هند شرقی‌کرد. وی‌در بیست‌و دو سالگی‌(1664-1665 م‌.) اولین‌سفر خود را آغاز کرد که‌در حدود شش‌سال‌طول‌کشید. در این‌سفر، ایران‌بیش‌از کشورهای‌دیگر نظر او را جلب‌کرد، به‌نحوی‌که‌عملاً بیشتر وقت‌خود را در این‌کشور گذراند.

سفر دوم‌شاردن‌از 17 ماه‌اوت‌1671 م‌. آغاز شد. این‌بار زن‌تاجری‌به‌نام‌خانم‌لسکو او را همراهی‌می‌کرد که‌بسیار جسور و متهور بود و بارها در مشکلات‌راه‌و خطرات‌زیادی‌که‌بدانها روی‌می‌آورد، به‌شاردن‌کمک‌می‌کرده‌است‌. آن‌دو در گرجستان‌به‌سبب‌مزاحمت‌طایفه‌ی‌آنجاز چیزی‌نمانده‌بود که‌زندگی‌خود را از دست‌بدهند و شاردن‌با تعویض‌لباس‌، خود را به‌صورت‌یک‌کشیش‌بینوای‌فرقه‌ی‌کاپوسین‌درآورد و بدین‌وسیله‌آن‌دو توانستند خود را نجات‌دهند. سرانجام‌آنها در تابستان‌1673 م‌. به‌اصفهان‌رسیدند و تا سال‌1677 م‌. در این‌شهر اقامت‌کردند. عاقبت‌شاردن‌ایران‌را در سال‌1677 م‌. برای‌همیشه‌ترک‌کرد و دوباره‌دو سال‌هم‌در هندوستان‌ماند و بعد، احتمالاً با کشتی‌، از راه‌دماغه‌ی‌کاپ‌به‌اروپا بازگشته‌است‌.

از طرف‌دیگر باید گفت‌که‌چون‌شاردن‌شدیداً به‌تعلیمات‌کالون‌اعتقاد داشته‌است‌و از آنجا که‌مطابق‌لایحه‌ی‌نانت‌که‌در فرانسه‌پروتستانها اجرا می‌شده‌، دیگر در این‌کشور امکان‌پیشرفت‌برای‌او نبوده‌، عملاً در سال‌1681 م‌. به‌انگلستان‌پناه‌برده‌و مورد حمایت‌شارل‌دوم‌، پادشاه‌انگلستان‌، قرار گرفته‌است‌و بعدها رسماً از طرف‌«وایت‌هال‌» ملقب‌به‌عنوان‌«سر» (آقا) شده‌و همچنین‌عنوان‌«شوالیه‌» (2) را کسب‌کرده‌است‌.

شاردن‌در انگلستان‌که‌دیگر آنجا را وطن‌اصلی‌خود به‌حساب‌می‌آورد، با دختری‌از منطقه‌ی‌نورماندی‌(3) فرانسه‌که‌او هم‌در آن‌زمان‌به‌انگلستان‌پناه‌آورده‌بود، ازدواج‌کرد. شاردن‌به‌جز مدتی‌که‌نماینده‌ی‌دولت‌انگلیس‌در کمپانی‌هند شرقی‌در هلند بود، بقیه‌ی‌سالهای‌آخر عمر خود را در انگلستان‌گذراند، یعنی‌تا پنجم‌ماه‌ژانویه‌1713 م‌. که‌در هفتاد سالگی‌در لندن‌فوت‌کرد.

در بعضی‌ازمنابع‌فرانسوی‌احتمال‌داده‌اند که‌شاردن‌در قبرستان‌چیسویک‌ (Chiswick) نزدیک‌لندن‌دفن‌شده‌باشد، ولی‌مطابق‌تحقیقاتی‌که‌نگارنده‌(دکتر مجتهدی‌) توسط‌دوستان‌خود در این‌زمینه‌انجام‌داده‌، معلوم‌شد که‌چنین‌نیست‌. لوح‌یادبود رسمی‌شاردن‌که‌جنبه‌ی‌تجلیل‌از او دارد در کلیسای‌عظیم‌وست‌مینیستر (Westminster Abbey) لندن‌نصب‌شده‌است‌و در کتابچه‌ی‌راهنمای‌رسمی‌کلیسا (چاپ‌1997 م‌.) درباره‌ی‌او (ص‌17) شرح‌مختصری‌آورده‌شده‌است‌. ظاهراً جسد او در آلبانی‌حومه‌ی‌نیویورک‌دفن‌شده‌است‌، البته‌معلوم‌نیست‌چرا و چگونه‌جسد را به‌آمریکا برده‌اند. بر نگارنده‌لازم‌است‌که‌در اینجا از خانم‌نرگس‌اهری‌تشکر کنم‌که‌اطلاعات‌و عکسها و مدارکی‌را جمع‌آوری‌کرده‌و فرستاده‌اند.

شاردن‌، تاجری‌چیره‌دست‌بود
1-2- بعضی‌از متخصصان‌که‌درباره‌ی‌شاردن‌اظهار نظر کرده‌اند، ضمن‌اشاره‌به‌استحکام‌انکارناپذیر شخصیت‌او که‌همراه‌با نوعی‌تهور و بی‌باکی‌و خطرجویی‌نیز بوده‌است‌، از مهارت‌و کاردانی‌وی‌در امور تجارت‌و مبادله‌ی‌کالاها سخن‌به‌میان‌آورده‌اند. شاردن‌با فروختن‌ساعت‌و زیورآلات‌جواهرنشان‌و طلای‌ساختِ اروپا در عثمانی‌و ایران‌و حمل‌کالاهای‌این‌دو کشور به‌هندوستان‌و خرید الماس‌در این‌سرزمین‌به‌منظور فروش‌آنها در فرانسه‌و انگلستان‌، موفق‌شده‌بود و با پشتکار و انضباط‌در برنامه‌ی‌کارهای‌خود ثروت‌فراوانی‌را جمع‌آوری‌کند، ولی‌آنچه‌در نزد شاردن‌غیرمتداول‌و شاید استثنایی‌به‌نظر می‌رسد، این‌است‌که‌این‌شخص‌با وجود تلاش‌دائمی‌خود در مال‌اندوزی‌، لحظه‌ای‌از پرداختن‌به‌مشاهدات‌دقیق‌و افزایش‌اطلاعات‌در علوم‌مختلف‌و شناخت‌و بیان‌روشن‌آنها غفلت‌نورزیده‌است‌.

دریافت‌لقب‌«تاجرشاه‌» از شاه‌عباس‌دوّم‌
1-3- او علاوه‌بر زبان‌فارسی‌که‌آن‌را خوب‌بلد بود - البته‌بدون‌اینکه‌بر ادبیات‌غنی‌این‌زبان‌تسلط‌واقعی‌داشته‌باشد - تا حدودی‌ترکی‌و عربی‌هم‌یاد گرفته‌بود. او در مورد فارسی‌دانی‌خود در مقدمه‌ی‌آخرین‌چاپ‌سفرنامه‌اش‌در زمان‌حیات‌خود (چاپ‌پنجم‌در سال‌1711 م‌.) ادعا می‌کند که‌از تمام‌اروپاییانی‌که‌در آن‌عصر به‌شرق‌سفر می‌کرده‌اند، تسلط‌
در این‌مجلد همچنین‌شرح‌مسافرت‌شاردن‌به‌بندرعباس‌(در سال‌1674 م‌.) گزارش‌شده‌است‌. در این‌مقدمه‌شاردن‌به‌چند مطلب‌دیگر نیز اشاره‌دارد که‌می‌تواند حائز اهمیت‌باشد. اول‌اینکه‌درباره‌ی‌جغرافیا و تاریخ‌ایران‌مطالبی‌آورده‌است‌و همچنین‌درباره‌ی‌نشانهایی‌که‌از عالم‌مسیحی‌در ایران‌به‌چشم‌می‌خورد، یادداشتهای‌زیادی‌فراهم‌آورده‌است‌. تصور می‌رود که‌چون‌شاردن‌دو سال‌بعد از این‌تاریخ‌فوت‌کرده‌است‌، موفق‌نشده‌باشد آنها را تنظیم‌کرده‌و به‌چاپ‌برساند و احتمالاً نسخه‌خطی‌آنها باید در جایی‌محفوظ‌مانده‌باشد.

بیشتری‌بر زبان‌فارسی‌داشته‌و توانسته‌است‌مستقیماً با بزرگان‌و مقامات‌رسمی‌ایران‌وارد مذاکره‌شود و روابط‌بسیار خوبی‌با آنها برقرار سازد، به‌طوری‌که‌شاه‌ایران‌، عباس‌ثانی‌، علاوه‌بر اینکه‌لقب‌«تاجرشاه‌» را به‌او داده‌، چند قطعه‌جواهر قیمتی‌نیز به‌او هدیه‌داده‌است‌که‌بنا به‌گفته‌ی‌شاردن‌خودش‌شکل‌آنها را طراحی‌کرده‌بود.

سفرنامه‌از نگاه‌شاردن‌
1-4- دراین‌مقدمه‌شاردن‌همچنین‌به‌لزوم‌نگارش‌سفرنامه‌و روش‌صحیح‌نگارش‌آن‌اشاره‌کرده‌است‌که‌یادآوری‌بعضی‌ا ز نکات‌آن‌در اینجا برای‌فهم‌روح‌حاکم‌بر کلّ نوشته‌های‌وی‌خالی‌از فایده‌به‌نظر نمی‌رسد.
شاردن‌نفس‌سفرنامه‌نویسی‌را بسیار مفید می‌داند، ولی‌اضافه‌می‌کند که‌در طی‌دو قرن‌اخیر، بعد از کشف‌قاره‌ی‌جدید، گزارشهای‌زیادی‌درباره‌ی‌سفر به‌نقاط‌مختلف‌جهان‌منتشر شده‌که‌با اقبال‌فراوان‌خوانندگان‌رو به‌رو بوده‌است‌، بدون‌اینکه‌اغلب‌آنها واقعاً واجد دقت‌و صحت‌و امانت‌کافی‌باشند.

او می‌نویسد که‌در سفرنامه‌ی‌خود از آوردن‌توصیفات‌خیالی‌خوش‌آیند و ایجاد توهمات‌و خوش‌باوری‌در خوانندگان‌خودداری‌کرده‌است‌و از آنجا که‌بیشتر عمر خود را در خارج‌گذرانده‌، بدون‌تکلف‌و بدون‌ادعای‌ادبی‌، مطالب‌خود را به‌زبان‌بسیار ساده‌به‌رشته‌تحریر درآورده‌است‌.

تاجگذاری‌سلیمان‌سوم‌به‌شاه‌ایران‌
1-5- همچنین‌می‌گوید که‌در طی‌سفر اول‌خود با اینکه‌مطالب‌بسیار زیادی‌را جمع‌آوری‌کرده‌بود، ولی‌از آنجا که‌هنوز باور نمی‌کرد آن‌مطالب‌واقعاً کامل‌باشند، پس‌در سال‌1671 م‌. فقط‌به‌چاپ‌قسمت‌کوتاهی‌از نوشته‌های‌خویش‌اکتفا کرد که‌عنوان‌تاجگذاری‌سلیمان‌سوم‌، پادشاه‌ایران‌(4) را داشت‌. او در مسافرت‌دوم‌خود به‌ایران‌، با تکمیل‌زبان‌فارسی‌و معاشرت‌بیشتر با مردم‌ایران‌، راجع‌به‌رسوم‌و عادات‌و اعتقادات‌و جنبه‌های‌دیگر زندگی‌ایرانیان‌، بر اطلاعات‌خود افزود و نواقص‌نوشته‌های‌قبلی‌خود را رفع‌کرد و با جنبه‌ی‌تخصصی‌بیشتری‌به‌بیان‌آنها پرداخت‌. وی‌ادعا کرده‌که‌اصفهان‌را بهتر از لندن‌و فارسی‌را به‌اندازه‌ی‌انگلیسی‌بلد است‌و آن‌را به‌سهولت‌زبان‌فرانسه‌حرف‌می‌زند؛ در عرض‌و طول‌کشور ایران‌سفرها کرده‌و به‌نحو کامل‌حاشیه‌ی‌ساحلی‌دریای‌خزر را پیموده‌است‌و سواحل‌جنوبی‌ایران‌را نیز می‌شناسد و در جاهایی‌که‌نبوده‌و آنها را ندیده‌است‌، از افراد صالح‌و وارد اطلاعات‌کافی‌را گرفته‌تا گزارشهای‌خود را واقعاً مستند و معتبر سازد. آن‌گاه‌در سال‌1686 م‌. اولین‌قسمت‌سفرنامه‌ی‌خود را در لندن‌به‌چاپ‌رسانده‌و بلافاصله‌کلّ سفرنامه‌را در دوازده‌جلد در شهر آمستردام‌هلند منتشر کرده‌است‌. چاپ‌پنجم‌(یعنی‌چاپ‌1711 م‌. که‌آخرین‌چاپ‌کتاب‌در زمان‌حیات‌شاردن‌است‌) شامل‌اضافات‌و تجدیدنظرهایی‌هم‌است‌، در سه‌جلد تهیه‌شده‌که‌جلد اول‌آن‌شامل‌گزارش‌سفر است‌؛ جلد دوم‌توصیف‌کلّی‌ایران‌و حکومت‌و قوا و قوانین‌و رسوم‌و عادات‌ایرانیان‌و غیره‌است‌؛ وی‌در جلد سوم‌به‌توصیف‌اختصاصی‌شهر اصفهان‌پرداخته‌و در ضمن‌تصویر بناها و ساختمانهای‌مختلفی‌که‌شخصی‌به‌نام‌ژ.گِرِلو (5) در محل‌آنها را طراحی‌کرده‌، در آن‌به‌چاپ‌رسانده‌است‌. در این‌مجلد همچنین‌شرح‌مسافرت‌شاردن‌به‌بندرعباس‌(در سال‌1674 م‌.) گزارش‌شده‌است‌. در این‌مقدمه‌شاردن‌به‌چند مطلب‌دیگر نیز اشاره‌دارد که‌می‌تواند حائز اهمیت‌باشد. اول‌اینکه‌درباره‌ی‌جغرافیا و تاریخ‌ایران‌مطالبی‌آورده‌است‌و همچنین‌درباره‌ی‌نشانهایی‌که‌از عالم‌مسیحی‌در ایران‌به‌چشم‌می‌خورد، یادداشتهای‌زیادی‌فراهم‌آورده‌است‌. تصور می‌رود که‌چون‌شاردن‌دو سال‌بعد از این‌تاریخ‌فوت‌کرده‌است‌، موفق‌نشده‌باشد آنها را تنظیم‌کرده‌و به‌چاپ‌برساند و احتمالاً نسخه‌خطی‌آنها باید در جایی‌محفوظ‌مانده‌باشد. از طرف‌دیگر تصور نمی‌رود مستقیماً از اخلاف‌شاردن‌کسی‌باقی‌مانده‌باشد، زیرا وی‌سه‌پسر داشت‌که‌حق‌ارشدیت‌را از اولی‌سلب‌کرد، چون‌مطابق‌میل‌و سلیقه‌پدر تربیت‌نشده‌بود، فرزند دوم‌با اینکه‌اخلاق‌مورد پسند پدر را داشت‌، هیچ‌گاه‌ازدواج‌نکرد و از پسر سوم‌او نیز فرزندی‌باقی‌نماند. به‌احتمال‌مقرون‌به‌یقین‌از دودمان‌شاردن‌نباید کسی‌باقی‌مانده‌باشد). دوم‌اینکه‌به‌نظر او کلاً آسیا مثل‌اروپا نیست‌و شرقیان‌چیزی‌به‌نام‌«مُد» نمی‌شناسند و احتمالاً لباس‌و پوشاک‌و نحوه‌ی‌زندگی‌و عادات‌و رسوم‌آنها به‌عینه‌به‌همان‌صورت‌قدیم‌خود باقی‌مانده‌است‌و از این‌لحاظ‌مطالعه‌ی‌آنها جمعاً به‌منزله‌ی‌مشاهده‌ی‌مستقیم‌آن‌چیزهایی‌است‌که‌از زمانهای‌بسیار دور به‌نحو زنده‌باقی‌مانده‌که‌اهمیت‌خاصّی‌دارند.

ایران‌برای‌مطالعه‌بهتر از اروپاست‌!
1-6- دیگر اینکه‌به‌نظر شاردن‌با شناختن‌ایران‌و مناظر و زبان‌ایرانیان‌بهتر می‌توان‌به‌روح‌حاکم‌بر کتب‌مقدس‌مسیحی‌پی‌برد، زیرا بر کلّ این‌کتابها خواه‌ناخواه‌روح‌کاملاً شرقی‌حاکم‌است‌و از این‌لحاظ‌حتی‌به‌عقیده‌ی‌او، مطالعه‌ی‌کتابهایی‌که‌درباره‌ی‌ایران‌است‌، جالب‌توجه‌تر از نوشته‌هایی‌درباره‌ی‌اروپاست‌.

نخستین‌جهانگرد فیلسوف‌
1-7- در میان‌کل‌جهانگردان‌خارجی‌که‌در قرن‌هفدهم‌میلادی‌به‌ایران‌سفر کرده‌اند، شاردن‌اولین‌کسی‌است‌که‌عملاً خود را به‌عنوان‌جهانگرد فیلسوف‌شناسانده‌است‌و این‌جنبه‌در بافت‌و محتوای‌گزارشهای‌سفر او جا به‌جا به‌خوبی‌به‌چشم‌می‌خورد و به‌نحوی‌به‌متفکران‌بعدی‌، همچون‌منتسکیو و گیبون‌نوید می‌دهد. در هر صورت‌از لحاظ‌تاریخی‌او اولین‌جهانگرد غربی‌است‌که‌در سفرنامه‌ی‌خود به‌نحوی‌صریح‌نه‌فقط‌به‌اعتقادات‌دینی‌ایرانیان‌، بلکه‌به‌وضع‌فلسفه‌در ایران‌اشاره‌کرده‌است‌. البته‌ فلسفه‌های‌اسلامی‌از اواخر قرن‌نهم‌میلادی‌به‌بعد به‌نحو بسیار وسیع‌تر، با وجود بروز جنگهای‌صلیبی‌و شاید به‌علت‌آنها در قرن‌دوازدهم‌در دارالترجمه‌ی‌طُلیطله‌و در قرن‌سیزدهم‌به‌سبب‌تفکیک‌سنّتهای‌فکری‌مختلف‌در دانشگاههای‌اروپا به‌
نظر او کلاً آسیا مثل‌اروپا نیست‌و شرقیان‌چیزی‌به‌نام‌«مُد» نمی‌شناسند و احتمالاً لباس‌و پوشاک‌و نحوه‌ی‌زندگی‌و عادات‌و رسوم‌آنها به‌عینه‌به‌همان‌صورت‌قدیم‌خود باقی‌مانده‌است‌و از این‌لحاظ‌مطالعه‌ی‌آنها جمعاً به‌منزله‌ی‌مشاهده‌ی‌مستقیم‌آن‌چیزهایی‌است‌که‌از زمانهای‌بسیار دور به‌نحو زنده‌باقی‌مانده‌که‌اهمیت‌خاصّی‌دارند.

صورت‌تخصصی‌تر مورد نظر بوده‌و موجب‌تحولات‌زیاد فرهنگی‌و اجتماعی‌غربیان‌شده‌است‌. ولی‌شاردن‌نخستین‌کسی‌است‌که‌با حضور در محل‌و بر اثر آشنایی‌با دانشمندان‌و متخصصان‌ایرانی‌از جریانات‌فکری‌آن‌دوره‌گزارش‌داده‌است‌و با وجود جنبه‌ی‌اجمالی‌یادداشتهای‌او که‌از محدوده‌ی‌خبررسانی‌متداول‌فراتر نمی‌رود، تأمل‌در گفته‌های‌او بسیار مفید و آموزنده‌به‌نظر می‌رسد.

منشاء علوم‌از شرق‌است‌
1-8- شاردن‌در جلد دوم‌(چاپ‌1711 م‌.) سفرنامه‌ی‌خود، در قسمتی‌که‌اختصاص‌به‌شرح‌وضع‌علوم‌و هنرهای‌آزاد نزد ایرانیان‌دارد، مطالبی‌را آورده‌است‌که‌بدون‌توجه‌بدانهااحتمالاً نمی‌توان‌نظر خاصّ او را در مورد فلسفه‌دریافت‌و ما در اینجا بعضی‌از گفته‌های‌او را مستقیماً از متن‌وی‌تلخیص‌می‌کنیم‌: شاردن‌در ابتدای‌این‌قسمت‌نظر می‌دهد که‌به‌عقیده‌او، منشاء علوم‌کلاً از شرق‌و خاصّه‌از هندوستان‌است‌. اولین‌بار برهمنان‌و مرتاضان‌هندی‌بوده‌اند که‌به‌علوم‌پرداخته‌اند و به‌مرور سنت‌آنها به‌کلدانیان‌و بابلیان‌منتقل‌شده‌و بعد از آنکه‌در ایران‌و سوریه‌و مصر پیشرفت‌حاصل‌کرده‌از طریق‌بحرالاحمر به‌فنیقییه‌و سپس‌به‌یونان‌رسیده‌است‌. او توضیح‌می‌دهد که‌با تأمل‌در قدیمی‌ترین‌علوم‌جهان‌، یعنی‌طب‌و نجوم‌، ریشه‌ی‌شرقی‌آنها محرز می‌شود، زیرا اسکولاپ‌(6) که‌سالها قبل‌از بقراط‌و جالینوس‌بوده‌، داروهای‌خود را از گیاهانی‌درست‌می‌کرده‌که‌در شرق‌و خاصّه‌در هندوستان‌می‌روییده‌است‌. در نجوم‌هم‌بیشتر اصطلاحات‌، کلدانی‌و عربی‌است‌که‌قرابتی‌با اصطلاحات‌هند باستان‌دارد. ریشه‌ی‌شرقی‌فلسفه‌را هم‌نمی‌توان‌انکار کرد، مثلاً به‌طور کامل‌می‌توان‌اصول‌فکری‌هندیها از نزد قدیمی‌ترین‌متفکران‌یونان‌، همچون‌فیثاغورس‌یافت‌که‌به‌تناسخ‌(7) قائل‌بود و نیز ذیمقراطیس‌و اپیکوروس‌که‌به‌اجزای‌لایتجزا (8) قائل‌بوده‌اند. شاردن‌می‌گوید که‌از این‌لحاظ‌کشور چین‌سهم‌زیادی‌نداشته‌است‌. شاردن‌در دنباله‌ی‌بحث‌خود یادآور می‌شود که‌ایرانیان‌به‌علوم‌بیش‌از هر چیز دیگر توجه‌دارند و بعد از مسیحیان‌اروپایی‌، حتی‌در مقایسه‌با مردم‌چین‌، دانشمندترین‌مردم‌جهانند . شاردن‌چینیان‌را با وجود شهرت‌و غنی‌و ثروت‌عمومی‌آنها واقعاً دانشمند نمی‌داند، خاصّه‌در علم‌ستاره‌شناسی‌آنها را بسیار کوته‌نظر معرفی‌می‌کند.

ایرانیان‌، شیفته‌علم‌اند
1-9- از طرف‌دیگر می‌گوید که‌ایرانیان‌به‌علما و دانشمندان‌ارج‌زیادی‌می‌نهند و احترام‌آنها را نگه‌می‌دارند. بعضی‌از افراد تمام‌عمر خود را صرف‌تحصیل‌علم‌می‌کنند، بدون‌اینکه‌مشکلات‌خانواده‌و تعداد اطفال‌و یا مقامات‌دولتی‌بتوانند آنها را از این‌کار منصرف‌نماید؛ حتی‌فقر مانع‌از پرداختن‌آنها به‌علم‌نمی‌شود. آنها کودکان‌خود را به‌مکتب‌می‌فرستند و آنچه‌عجیب‌می‌نماید، این‌است‌که‌حتی‌بزرگسالان‌با ریش‌و پشم‌نیز از اینکه‌برای‌تحصیل‌به‌این‌مراکز تعلیماتی‌بروند، ابائی‌ندارند؛ در ایران‌در واقع‌در هر سنی‌می‌توان‌طالب‌علم‌شد، چه‌در چهل‌سالگی‌و پنجاه‌سالگی‌باشد و چه‌در شصت‌سالگی‌. در این‌مراکز افراد زیادی‌دیده‌می‌شوند که‌در عین‌حال‌که‌شاگرد هستند، استاد هم‌هستند، یعنی‌گروهی‌که‌خود درس‌می‌خوانند و در عین‌حال‌درس‌می‌دهند.

ایرانیان‌شاگرد را «طلبه‌» (لفظ‌به‌عینه‌آورده‌شده‌است‌) می‌نامند، یعنی‌کسی‌که‌علم‌را طلب‌و جستجو می‌کند که‌تقریباً همان‌مفهوم‌«فیلسوف‌» را دارد. استادان‌«ملا» و یا «آخوند» گفته‌می‌شوند و عنوان‌مجتهد به‌کسی‌اطلاق‌می‌شود که‌در تمام‌علوم‌دینی‌تبحر داشته‌باشد. چنین‌شخصی‌به‌منزله‌ی‌هاتف‌غیبی‌تلقی‌می‌شود و ایرانیان‌به‌سهولت‌این‌عنوان‌را به‌افراد نمی‌دهند. البته‌این‌نوع‌عنوان‌را کسی‌نمی‌دهد و بیشتر توجه‌خاصّ مردم‌به‌فردی‌دانشمند است‌که‌او را به‌این‌مقام‌می‌رساند.

شاردن‌در دنباله‌ی‌گزارش‌ خود اشاره‌به‌72 رشته‌و یا فن‌اشاره‌می‌کند که‌هیچ‌گاه‌فهرست‌دقیق‌این‌رشته‌ها را نمی‌توان‌به‌دست‌آورد و این‌رقم‌اصطلاحی‌بیش‌نیست‌و صرفاً اشاره‌به‌تعدد و کثرت‌علوم‌دارد. به‌دنبال‌این‌بحث‌شاردن‌به‌سبک‌خود به‌ترسیم‌سیمای‌طلبه‌های‌ایرانی‌می‌پردازد و می‌گوید که‌آنها کاملاً مثل‌یک‌«فیلسوف‌» رفتار می‌کنند؛ در تمام‌امور کلاً سادگی‌را پیشه‌ی‌خود می‌سازند؛ لباس‌بسیار ساده‌ای‌می‌پوشند که‌اغلب‌سفید است‌و به‌ندرت‌بر تن‌آنها می‌توان‌لباس‌رنگین‌و یا زردار و حریر دید.
ایرانیها فقط‌افرادی‌را واقعاً دانشمند می‌دانند که‌در کلّ علوم‌تبحر داشته‌باشند و کسی‌را که‌فقط‌در یک‌رشته‌تخصص‌داشته‌باشد، دانشمند به‌حساب‌نمی‌آورند. به‌نظر ایرانیان‌، علوم‌زنجیروار به‌هم‌مربوط‌اند و شخص‌ناگزیر است‌از ابتدا تا انتها به‌مطالعه‌ی‌آنها بپردازد. در اینجا شاردن‌اظهار نظر می‌کند که‌شاید به‌همین‌علت‌است‌که‌آنها نمی‌توانند در یکی‌از رشته‌هایی‌که‌در اروپا پیشرفت‌فراوان‌داشته‌، تبحر کامل‌حاصل‌کنند. همچنین‌اظهار می‌دارد که‌نظر اصلی‌ایرانیان‌متوجه‌علوم‌برهانی‌است‌و برای‌گفته‌ها و نظرگاه‌مؤلفی‌(تجربی‌) خاص‌اهمیتی‌قائل‌نمی‌شوند و سعی‌دارند که‌به‌نحو مبنائی‌و اصولی‌و محکم‌استدلال‌کنند.

سپس‌شاردن‌متذکر نکته‌ی‌مهمی‌می‌شود و می‌گوید (ص‌ 95) ایرانیان‌تمام‌علوم‌مشخص‌و گسترده‌ی‌ما اروپاییان‌را دارند، به‌جز نظامهای‌جدید که‌منجر به‌کشفیات‌جدیدی‌شده‌است‌. با این‌حال‌به‌نظر شاردن‌خیلی‌از مطالبی‌که‌در اروپا رایج‌شده‌، در کتابهای‌قدیمی‌اعراب‌و ایرانیان‌، به‌صورتی‌مبهم‌و با وضوح‌کمتر بوده‌است‌. او به‌دنبال‌بحث‌خود می‌نویسد که‌ایرانیان‌درسهای‌خود را - مثل‌اروپاییان‌- از
ولی‌شاردن‌نخستین‌کسی‌است‌که‌با حضور در محل‌و بر اثر آشنایی‌با دانشمندان‌و متخصصان‌ایرانی‌از جریانات‌فکری‌آن‌دوره‌گزارش‌داده‌است‌و با وجود جنبه‌ی‌اجمالی‌یادداشتهای‌او که‌از محدوده‌ی‌خبررسانی‌متداول‌فراتر نمی‌رود، تأمل‌در گفته‌های‌او بسیار مفید و آموزنده‌به‌نظر می‌رسد.

صرف‌و نحو آغاز می‌کنند و بعد به‌علم‌کلام‌می‌پردازند، خاصّه‌اگر سنشان‌اندکی‌بالا باشد. بعد به‌فلسفه‌و ریاضیات‌و سپس‌به‌علم‌نجوم‌و طب‌روی‌می‌آورند. از طریق‌نجوم‌و طب‌می‌توان‌در ایران‌ثروت‌زیادی‌به‌دست‌آورد و صاحب‌مال‌و منال‌شد.

ایرانیان‌کدام‌نویسندگان‌را دوست‌دارند؟
1-10- به‌نظر شاردن‌، ایرانیان‌نویسندگان‌و مؤلفانی‌را که‌مورد پسند آنهاست‌، در سه‌گروه‌قرار می‌دهند:
1- همان‌نویسندگان‌معروف‌یونانی‌که‌مورد پسند اروپاییان‌هم‌است‌.
2- نویسندگان‌عرب‌که‌بیشتر از متون‌یونانی‌ترجمه‌و اقتباس‌کرده‌اند و یا آنها را شرح‌و بسط‌داده‌اند و گاهی‌مطالبی‌را هم‌از خود اضافه‌کرده‌اند، بدون‌اینکه‌از اصول‌نویسندگان‌اصلی‌خارج‌شده‌باشند.
3- نویسندگان‌خودشان‌که‌آنها نیز بیشتر بر اساس‌آثار قدما به‌کار پرداخته‌اند.
شاردن‌می‌گوید در مورد مؤلفان‌قدیمی‌، ایرانیان‌همان‌قدر مطلع‌هستند که‌اروپاییان‌. استادان‌قدیمی‌آنان‌در فلسفه‌، سقراط‌و افلاطون‌و ارسطو هستند. در ریاضیات‌به‌ارشمیدس‌و اقلیدس‌و تئودوز و مِنِلوس‌و آپولونیوس‌و بطلمیوس‌توجه‌دارند. در طب‌بقراط‌و جالینوس‌را می‌شناسند و در علم‌هیئت‌که‌تبحر و موفقیت‌آنها حتی‌بیشتر است‌، باز به‌بطلمیوس‌نظر دارند.

ایرانیان‌و عشق‌به‌خواجه‌نصیر
1-11- شاردن‌در مورد دانشمندان‌اصیل‌ایرانی‌اشاره‌به‌خواجه‌نصیر طوسی‌می‌کند و می‌گوید که‌او کلاً در میان‌دانشمندان‌متأخر آسیایی‌جایگاه‌خاصّی‌دارد و بسیار مورد علاقه‌و احترام‌است‌. در مورد خواجه‌نصیر توضیح‌بیشتری‌می‌دهد و می‌گوید او 450 سال‌پیش‌زندگی‌می‌کرده‌و به‌خانواده‌ی‌اصیلی‌تعلق‌داشته‌است‌و به‌سبب‌علم‌و حکمتش‌صاحب‌ثروت‌و شهرت‌فراوان‌شده‌و مدتی‌طولانی‌نیز رئیس‌انجمن‌تاتارها (منظور شاردن‌مغولها است‌) بوده‌ است‌. خواجه‌نصیر اصلاً در خراسان‌، منطقه‌ای‌که‌از آنجا دانشمندان‌زیادی‌برخاسته‌اند، متولد شده‌است‌. بعضیها گفته‌اند که‌او یونانی‌بلد بوده‌است‌، زیرا آثار او از لحاظ‌سبکِ براهینی‌که‌در آنها اقامه‌شده‌، صبغه‌ی‌یونانی‌دارد. او در علم‌کلام‌و فلسفه‌طبیعی‌ (Philosophie naturelle) منطق‌و نظریه‌ی‌فلکیات‌(که‌اینها را علم‌شریف‌می‌نامند) (شاردن‌به‌عینه‌لفظ‌شریف‌را آورده‌است‌)، تبحر کامل‌داشته‌است‌. در ریاضیات‌و طب‌و اخلاق‌و در مورد تقسیمات‌فضائل‌و انفعالات‌، مطالب‌زیادی‌را به‌نحوی‌واضح‌و روشن‌بیان‌کرده‌است‌. کتابهای‌او در علوم‌ریاضی‌و نجوم‌بسیار مورد پسند است‌و بعضی‌از دانشمندان‌آنها را به‌مراتب‌بر آثار قدما ترجیح‌می‌دهند. او فرضیه‌ی‌ملک‌هشتم‌را رد کرده‌است‌.

فلسفه‌در ایران‌به‌روایت‌شاردن‌
1-12- شاردن‌در انتهای‌این‌قسمت‌تعدادی‌از منجمان‌را نام‌برده‌(ص‌96-97) و به‌ابن‌سینا و فارابی‌اشاره‌کرده‌است‌. همچنین‌متذکر شده‌که‌کلاً کتابخانه‌های‌شرقیها بزرگ‌نیست‌و اغلب‌در این‌کتابخانه‌ها بیش‌از چهارصد جلد کتاب‌پیدا نمی‌شود.

شاردن‌بخش‌یازدهم‌کتاب‌خود را با عنوان‌«درباره‌ی‌فلسفه‌» آغاز کرده‌است‌و شرح‌می‌دهد که‌ایرانیان‌به‌همه‌قسمتهایی‌که‌در اروپا تحت‌عنوان‌فلسفه‌جمع‌آوری‌می‌شود، می‌پردازند و در این‌مورد همان‌لفظ‌یونانی‌فلسفه‌را به‌کار می‌برند و یا به‌طور رایج‌تر آن‌را «حکمت‌» می‌نامند. آنها حکمت‌را به‌دو قسمت‌عمده‌عقسیم‌می‌کنند: مابعدالطبیعه‌(لفظ‌متافیزیک‌آورده‌شده‌) که‌مخصوص‌حوزه‌ها (به‌زبان‌فرانسه‌ Colleges نوشته‌شده‌) است‌و علم‌الکلام‌(به‌زبان‌فرانسه‌ theoligie نوشته‌) که‌اختصاص‌به‌مدارس‌دارد (Ecoles) . در این‌رشته‌ی‌اخیر از خداوند و صفات‌او صحبت‌می‌کنند و از این‌لحاظ‌میان‌متکلمان‌ایرانی‌اختلاف‌نظر زیادی‌وجود دارد.

به‌نظر آنها در فلسفه‌های‌قدیم‌دو دسته‌و فرقه‌اصلی‌بوده‌است‌: طبیعیون‌که‌اعتقاد به‌هیچ‌علت‌غیرمادی‌نداشته‌اند و الهیون‌که‌قائل‌به‌روح‌تجربی‌بوده‌اند که‌ماده‌را به‌حرکت‌درآورده‌است‌. در ایران‌کنونی‌، آنها بیشتر به‌علم‌منطق‌و علم‌تفسیر و همچنین‌به‌طبیعیات‌و مابعدالطبیعه‌می‌پردازند. البته‌فلسفه‌ی‌رایج‌در تمام‌مناطق‌شرقی‌همان‌فلسفه‌مشایی‌است‌. اعراب‌و ایرانیان‌فلسفه‌افلاطون‌را به‌نحو دقیق‌نمی‌شناسند (البته‌شاردن‌به‌تفکیک‌به‌سنّت‌افلاطونی‌و نوافلاطونی‌اشاره‌نمی‌کند و از اشراقیون‌هم‌حرفی‌نمی‌زند). از طرف‌دیگر با اینکه‌ارسطو را معلم‌اول‌می‌نامند، ولی‌متن‌اصلی‌ارسطو را به‌اندازه‌ی‌کافی‌نمی‌خوانند و بیشتر با تفسیرهای‌ابن‌سینا سر و کار دارند. بعضی‌از اروپاییان‌تصور کرده‌اند رساله‌هایی‌از ارسطو که‌اصل‌یونانی‌آنها از بین‌رفته‌است‌، به‌زبان‌عربی‌وجود دارد، ولی‌این‌طور نیست‌، اینان‌اغلب‌آثار مفسران‌را با آثار ارسطو خلط‌و اشتباه‌می‌کنند. البته‌بعضی‌از آثار ارسطو است‌که‌کلمه‌به‌کلمه‌و تحت‌اللفظی‌به‌عربی‌ترجمه‌شده‌است‌، ولی‌ایرانیان‌معمولاً فقط‌متون‌مفسرانی‌، همچون‌ابن‌سینا و خواجه‌نصیر را می‌خوانند، ولی‌در مورد ابن‌رشد باید گفت‌که‌ایرانیان‌اطلاعات‌بسیار ناچیزی‌از او دارند. شاردن‌در اول‌صفحه‌153 کتاب‌خود، اشاره‌به‌اسم‌شخصی‌به‌نام‌ابوسعید علی‌کرده‌که‌گویا در آن‌زمان‌، در رد افکار ارسطو نوشته‌هایی‌داشته‌است‌.

به‌گفته‌ی‌شاردن‌در ایران‌نه‌فقط‌فلسفه‌، بلکه‌تمام‌رشته‌های‌علمی‌به‌سه‌قسمت‌تقسیم‌می‌شود، مثلاً طبیعیات‌و مابعدالطبیعه‌و منطق‌که‌در ذیل‌طبیعیات‌و همراه‌آن‌، ریاضیات‌و طب‌را قرار می‌دهند و در ذیل‌مابعدالطبیعه‌، کلام‌نظری‌و اخلاق‌و حقوق‌(فقه‌) را و همراه‌منطق‌، خطابه‌و صرف‌و نحو را طبقه‌بندی‌می‌کنند. شاردن‌در مورد کیهان‌شناسی‌
. اولین‌بار برهمنان‌و مرتاضان‌هندی‌بوده‌اند که‌به‌علوم‌پرداخته‌اند و به‌مرور سنت‌آنها به‌کلدانیان‌و بابلیان‌منتقل‌شده‌و بعد از آنکه‌در ایران‌و سوریه‌و مصر پیشرفت‌حاصل‌کرده‌از طریق‌بحرالاحمر به‌فنیقییه‌و سپس‌به‌یونان‌رسیده‌است‌.

اظهار می‌دارد که‌تا این‌اواخر اغلب‌مؤلفان‌ایرانی‌مطابق‌نظر قدما قائل‌به‌نقاط‌متقابل‌زمین‌نبوده‌اند و تصور می‌کرده‌اند که‌فقط‌یک‌سوم‌زمین‌مسکونی‌است‌و زمین‌در دریا به‌صورت‌مدور شناور است‌. با این‌حال‌شاردن‌بیان‌می‌کند که‌بعضی‌از ایرانیان‌متونی‌بسیار قدیمی‌به‌او نشان‌داده‌اند که‌تعلق‌به‌مؤلفی‌داشته‌است‌که‌حدود هشتصد و پنجاه‌سال‌پیش‌زندگی‌می‌کرده‌و ادعایش‌بر این‌بوده‌که‌زمین‌دور تا دور مسکونی‌است‌و نقاط‌متقابل‌هم‌در آن‌وجود دارد (شاردن‌اسم‌این‌مؤلف‌را نیاورده‌است‌). البته‌در آن‌زمان‌گفته‌ی‌این‌مؤلف‌مورد پسند نبوده‌است‌، ولی‌اخیراً به‌سبب‌مسافرت‌اروپاییان‌به‌کشور ایران‌با دور زدن‌قاره‌ی‌آفریقا، آنها متمایل‌شده‌اند که‌به‌نقاط‌متقابل‌زمین‌قائل‌شوند.

شاردن‌اشاره‌می‌کند که‌ایرانیان‌به‌کثرت‌عوالم‌قائل‌هستند، یعنی‌جهانهایی‌که‌کاملاً غیر از جهان‌ماست‌. او باز می‌گوید که‌فلسفه‌ی‌اپیکوروس‌و ذیمقراطیس‌در ایران‌مورد توجه‌نیست‌، اما افکار فیثاغورس‌را خوب‌می‌شناسند. این‌فلسفه‌ی‌اخیر در هندوستان‌هم‌رایج‌است‌. به‌نظر شاردن‌تمام‌مردمِ آسیاییِ بت‌پرست‌گرایش‌به‌نوعی‌فلسفه‌ی‌فیثاغورسی‌دارند. فلسفه‌ی‌فیثاغورس‌نزد مسلمانان‌نیز تدریس‌می‌شود و به‌خصوص‌آنهایی‌که‌صوفی‌نامیده‌می‌شوند، به‌این‌فلسفه‌توجه‌دارند.

صوفیسم‌ایرانی‌از دیدگاه‌شاردن‌
1-13- از این‌قسمت‌به‌بعد شاردن‌به‌گزارشی‌در مورد فرقه‌صوفیان‌ایرانی‌می‌پردازد که‌شامل‌بحثی‌طولانی‌درباره‌ی‌ریشه‌ی‌کلمه‌صوفی‌است‌ و مطلب‌عمیقی‌در آن‌دیده‌نمی‌شود. در صفحه‌ی‌154 گفته‌است‌که‌سنت‌صوفیان‌در ایران‌از سال‌200 هجری‌با شیخ‌ابوسعید ابوالخیر آغاز شده‌و یکی‌از کتابهای‌مورد نظر این‌فرقه‌« گلشن‌راز » است‌. دیگر اینکه‌افکار صوفیان‌را نمی‌توان‌عمیقاً مطالعه‌کرد، زیرا آنها حقایق‌عمیق‌باطنی‌خود را بروز نمی‌دهند و متوسل‌به‌سرّ و راز می‌شوند. با این‌حال‌به‌عقیده‌ی‌شاردن‌صوفیه‌ایران‌بیشتر در سنت‌فیثاغورس‌هستند، زیرا آنها به‌نفس‌جهانی‌اعتقاد دارند و به‌حق‌، جنبه‌ی‌باطنی‌می‌دهند و آن‌را در نهاد خود می‌دانند و از این‌جهت‌است‌که‌مسلمانان‌رسمی‌مؤمن‌، آنها را بی‌دین‌می‌انگارند و با آنان‌به‌مخالفت‌می‌پردازند. شاردن‌از جُنید به‌عنوان‌پادشاه‌صوفیان‌نام‌می‌برد و مطالب‌تکراری‌زیادی‌می‌نویسد که‌لزومی‌ندارد کلّ آنها را در اینجا بیاوریم‌.

تحلیلی‌از آثار شاردن‌
1-14- به‌طور کلی‌گفته‌های‌شاردن‌در مورد علم‌و فلسفه‌در دوره‌ی‌صفوی‌و حتی‌آنچه‌او در فصلی‌جداگانه‌در مورد دین‌ایرانیان‌و کلام‌شیعی‌نوشته‌و ما مستقیماً بدان‌اشاره‌نمی‌کنیم‌، از حدّ خبررسانی‌و گزارش‌ساده‌ی‌مسافری‌اروپایی‌- هر چند که‌شخصاً بسیار کنجکاو و دقیق‌بوده‌باشد - تجاوز نمی‌کند و کاملاً معلوم‌است‌که‌او مستقیماً به‌کتابهای‌متخصصان‌دسترسی‌نداشته‌و منظورش‌در درجه‌ی‌اول‌جمع‌آوری‌اطلاعات‌عمومی‌بوده‌است‌، شاید این‌امر جز در مورد نجوم‌و خاصّه‌اسطرلاب‌صدق‌نکند که‌ایرانیان‌را در این‌زمینه‌بسیار متبحر و ماهر می‌دانسته‌است‌. با این‌حال‌همین‌گزارش‌شاردن‌حاوی‌نکاتی‌است‌که‌از لحاظ‌موضوع‌مورد مطالعه‌ما، اهمیّت‌بسیار زیادی‌دارد.
او در مورد ایرانیان‌به‌ارتباط‌اجتناب‌ناپذیر میان‌علوم‌به‌نحوی‌اشاره‌می‌کند که‌هیچ‌رشته‌ای‌نمی‌تواند به‌تنهایی‌و جدا از بقیه‌ارزش‌و اعتبار مستقلی‌داشته‌باشد. این‌اعتقاد که‌ریشه‌در تاریخ‌باستان‌دارد و در تمام‌فرهنگهای‌ملل‌قدیم‌تا حدودی‌مشترک‌است‌، با اینکه‌از لحاظ‌اصولی‌نمی‌توان‌بر آن‌انتقادی‌وارد دانست‌، اما در عصر جدید عملاً اخذ علوم‌و فنون‌جدید اروپایی‌را - چه‌در ایران‌و چه‌در ممالک‌مشابه‌- با مشکل‌رو به‌رو ساخته‌است‌. الزاماً انکار لزوم‌شناخت‌علم‌جدید مطرح‌نیست‌، بلکه‌بیشتر مسئله‌ناهماهنگ‌بودن‌این‌علم‌با اصول‌کلّی‌شناخت‌سنتی‌است‌که‌مانع‌از توجه‌واقعی‌به‌آن‌می‌شود، گویی‌هیچ‌چیزی‌از لحاظ‌اصولی‌واقعاً نمی‌تواند جدید باشد و امکان‌تعویض‌نظرگاه‌ممکن‌نیست‌. در واقع‌از این‌لحاظ‌، مسئله‌اصلی‌مسئله‌علم‌نیست‌، بلکه‌مسئله‌فلسفه‌و زیربنای‌فکری‌علم‌جدید است‌.

تأثیر بیکن‌بر شاردن‌
1-15- آنچه‌شاردن‌می‌گوید، بدون‌اینکه‌کوچک‌ترین‌اشاره‌ای‌به‌فرانسیس‌بیکن‌(9) کرده‌باشد، بی‌شباهت‌به‌نظر کلّی‌این‌فیلسوف‌و لزوم‌توجه‌به‌روشها و نظامهای‌جدید در اخذ علوم‌نیست‌. ذهن‌باید خود را از اسارت‌بتهایی‌که‌مانع‌از تجسسات‌جدید می‌شوند، برهاند و عقل‌برای‌استخدام‌طبیعت‌، در مقابل‌آن‌سر تعظیم‌فرود آورد و متوسل‌به‌مشاهده‌و آزمایش‌و مقدمات‌لازم‌برای‌نتیجه‌گیری‌از آنها شود. منظور شاردن‌نیز از گفتن‌اینکه‌ایرانیان‌با نظامهای‌اروپایی‌و کشفیات‌جدید آشنا نیستند، همین‌مطلب‌است‌.

جای‌خالی‌میرداماد و ملاصدرا!
1-16- مسئله‌ی‌دیگری‌که‌در نوشته‌ی‌شاردن‌عجیب‌می‌نماید، این‌است‌که‌او کوچک‌ترین‌اشاره‌ای‌به‌فلاسفه‌ی‌اصلی‌آن‌عصر ایران‌، همچون‌میرداماد و ملاصدرا و غیره‌و غیره‌نمی‌کند. وقتی‌که‌شاردن‌برای‌نخستین‌بار به‌ایران‌می‌آید، در حدود 35 سال‌از فوت‌میرداماد و 25 سال‌از فوت‌ملاصدرا می‌گذشته‌است‌، می‌توان‌حدس‌زد که‌اسامی‌آنها دیگر نزد عامه‌ی‌مردم‌شهرتی‌نداشته‌و شاردن‌از آنجا که‌حتی‌اگر اسم‌آنها را نیز شنیده‌بود، بی‌آنکه‌موضع‌و نظرگاه‌خاصّ آنها را فهمیده‌باشد، آنان‌را جزو کلّ گروه‌متکلمان‌شیعی‌به‌حساب‌
ریشه‌ی‌شرقی‌فلسفه‌را هم‌نمی‌توان‌انکار کرد، مثلاً به‌طور کامل‌می‌توان‌اصول‌فکری‌هندیها از نزد قدیمی‌ترین‌متفکران‌یونان‌، همچون‌فیثاغورس‌یافت‌که‌به‌تناسخ‌(7) قائل‌بود و نیز ذیمقراطیس‌و اپیکوروس‌که‌به‌اجزای‌لایتجزا (8) قائل‌بوده‌اند. شاردن‌می‌گوید که‌از این‌لحاظ‌کشور چین‌سهم‌زیادی‌نداشته‌است‌. شاردن‌در دنباله‌ی‌بحث‌خود یادآور می‌شود که‌ایرانیان‌به‌علوم‌بیش‌از هر چیز دیگر توجه‌دارند و بعد از مسیحیان‌اروپایی‌، حتی‌در مقایسه‌با مردم‌چین‌، دانشمندترین‌مردم‌جهانند .

می‌آورد و در گزارش‌کلّی‌خود نیازی‌نمی‌بیند که‌درباره‌ی‌کلام‌شیعی‌صحبتی‌کند و به‌یقین‌در آن‌حدّی‌نبوده‌است‌که‌واقعاً بتواند نظرهای‌مختلف‌تخصصی‌آنها را در این‌زمینه‌بیان‌کند. با این‌حال‌با توجه‌به‌ریشه‌ی‌تاریخی‌جریان‌، او از ابن‌بابویه‌نام‌برده‌است‌؛ در همان‌صفحه‌از ابونصر هم‌نام‌برده‌است‌و همان‌طور که‌اشاره‌کردیم‌، علاوه‌بر ابن‌سینا و فارابی‌، با تفصیل‌بیشتر راجع‌به‌خواجه‌نصیر صحبت‌کرده‌است‌. شاردن‌بدون‌ شک‌اسم‌خواجه‌نصیر را نه‌فقط‌از متکلّمان‌شیعی‌، بلکه‌از منجّمان‌و ریاضی‌دانان‌ایران‌و همچنین‌شاید نیز در عثمانی‌و هندوستان‌شنیده‌ بوده‌و یا افرادی‌سر و کار داشته‌است‌که‌آثار او را بیشتر از آثار میرداماد و ملاصدرا می‌شناخته‌اند و همین‌مطلب‌، با توجه‌به‌جوّ فکری‌شاردن‌، قابل‌تأمل‌و حائز اهمیّت‌فراوان‌است‌.

شاردن‌از هر لحاظ‌به‌عصر جدید تعلق‌دارد و به‌سبب‌آنکه‌پروتستان‌و هوگِنو بود، بر خلاف‌سنتهای‌قدیمی‌فکری‌اروپا، فلسفه‌را معنای‌کلام‌طبیعی‌تلقی‌می‌کرده‌است‌، یعنی‌کلامی‌که‌نه‌فقط‌مبتنی‌بر عقل‌انسان‌است‌، بلکه‌به‌مشاهده‌و آزمایش‌و داده‌های‌تجربی‌توجه‌دارد و امور را بر حسب‌روش‌دقیق‌در مجموعه‌و نظام‌کاربرد واحدی‌قرار می‌دهد و از این‌لحاظ‌، با در نظر داشتن‌ابعاد بسیار مختلف‌آثار خواجه‌نصیر و توجه‌خاصی‌که‌شخص‌او به‌کلّ علوم‌، خاصّه‌به‌ریاضی‌و هیئت‌داشته‌است‌، او و دنباله‌روهای‌وی‌را در قرن‌هفدهم‌میلادی‌، به‌ متجدّدان‌اروپایی‌نزدیک‌تر می‌دیده‌است‌و امکان‌استفاده‌و بهره‌برداری‌بیشتری‌را برای‌غربیان‌در این‌نوع‌آثار تصور می‌کرده‌است‌تا آثار متفکرانی‌از قبیل‌میرداماد و ملاصدرا که‌به‌هر طریق‌به‌نظر او در آن‌زمان‌برای‌افکار آنها نمی‌شد کاربردی‌عمومی‌تصور کرد.

با توجه‌به‌اینکه‌در فلسفه‌های‌عصر جدید اروپا به‌نظامها و روشهای‌علوم‌جدید می‌پردازند، به‌طوری‌که‌گروهی‌فلسفه‌های‌آن‌عصر را فقط‌نوعی‌شناخت‌روش‌علوم‌می‌دانند، طبیعی‌است‌ک‌در آن‌عصر از نظرگاه‌فرد اروپایی‌تمام‌عیاری‌، همچون‌شاردن‌، آثار خواجه‌نصیر از آثار دیگران‌اهمیت‌بیشتری‌داشته‌باشد، خاصّه‌آنکه‌امکان‌تخصصی‌کردن‌و پیشرفت‌دادن‌هر یک‌از رشته‌های‌مختلف‌در کلّ آثار دایرة‌المعارفی‌خواجه‌نصیر وجود دارد و حرکت‌شناخت‌آنها احتمالاً به‌شناختهای‌جدید دیگر منجر خواهد شد، نه‌اینکه‌این‌حرکت‌الزاماً به‌سکون‌گراید و دیگر نتیجه‌ای‌نداشته‌باشد. (10)

تأثیرات‌شاردن‌در اروپا (تأثیر سفرنامه‌شاردن‌بر روح‌القوانین‌منتسکیو
)
1-17- سفرنامه‌شاردن‌در آخر قرن‌هفدهم‌و اوایل‌قرن‌هجدهم‌در اروپا فوق‌العاده‌طرف‌توجه‌قرار گرفت‌و مردم‌عادی‌که‌دیگر از صحبت‌درباره‌ی‌ترکهای‌عثمانی‌و به‌اصطلاح‌از «ترک‌بازی‌» خسته‌شده‌بودند، درباره‌ی‌ایران‌به‌بحث‌و گفتگو پرداختند که‌البته‌بعد از ایران‌هم‌نوبت‌شناخت‌فرهنگ‌و هنر چین‌رسید و در قرن‌هجدهم‌این‌کشور بیش‌از هر کشور دیگر آسیایی‌مورد نظر اروپاییان‌قرار گرفت‌.

تأثیر سفرنامه‌ی‌شاردن‌در آثار ادبی‌و نوشته‌های‌زیادی‌در آخر قرن‌هفدهم‌و خاصّه‌در قرن‌هجدهم‌به‌چشم‌می‌خورد. منتسکیو نه‌فقط‌در کتاب‌معروف‌خود، نامه‌های‌ایرانی‌، که‌نوعی‌نوشته‌ی‌انتقادی‌از جامعه‌ی‌فرانسه‌و در عین‌حال‌رمانی‌عاطفی‌به‌سبک‌شرقیِ رایج‌آن‌زمان‌است‌، تحت‌تأثیر شاردن‌بوده‌، بلکه‌در آثار جدی‌تر خود نیز، همچون‌روح‌القوانین‌از سفرنامه‌ی‌شاردن‌به‌نحوی‌الهام‌گرفته‌است‌. در این‌زمینه‌می‌توان‌به‌اعتقاد او به‌تأثیر آب‌و هوا و غیره‌در نحوه‌ی‌معیشت‌مردم‌و نظام‌حکومتی‌آنها اشاره‌کرد و یا شباهت‌بعضی‌از گفته‌های‌او را در مورد اوصاف‌حکومتهای‌استبدادی‌با نظر شاردن‌مقایسه‌کرد.

شاردن‌عقیده‌داشته‌است‌که‌سرمایه‌در ایران‌از هر کشور دیگر در جهان‌متغیرتر است‌و منتسکیو به‌نحو دیگر رابطه‌ای‌میان‌عدم‌امنیت‌مالی‌با نظام‌حکومتی‌و اوصاف‌جغرافیایی‌برقرار ساخته‌است‌.

از این‌لحاظ‌، شاردن‌به‌نظر عده‌ای‌از محققان‌فقط‌از لحاظ‌شناخت‌سنگهای‌قیمتی‌تبحر نداشته‌، بلکه‌از لحاظ‌سیاسی‌نیز اطلاعات‌دقیقی‌کسب‌کرده‌و می‌توانسته‌است‌صور مختلف‌دولتها و حکومتها را تشخیص‌دهد و آنها را بسیار دقیق‌تعریف‌کند. آنچه‌مسلم‌است‌این‌امر است‌که‌شاردن‌در این‌مورد به‌اندازه‌ی‌منتسکیو و حتی‌ولتر که‌بعد از او زندگی‌می‌کرده‌اند، از حکومت‌پارلمانی‌انگلستان‌شگفت‌زده‌نبوده‌است‌و بعد از اینکه‌هیجده‌سال‌آخر عمر خود را که‌در انگلستان‌گذراند به‌عیوب‌حکومت‌سلطنت‌پارلمانی‌این‌کشور واقف‌شد. او که‌در سحرگاه‌حکومت‌مطلقه‌ی‌لوئی‌(11) چهاردهم‌متولد شده‌بود و با همان‌نوع‌حکومت‌در عثمانی‌و ایران‌و دستگاه‌مغول‌در هندوستان‌آشنا شده‌بود، باز هم‌از نتایج‌«لیبرالیسم‌» سیاسیِ نوع‌اروپایی‌مطمئن‌نبود که‌تا حدودی‌توسط‌جان‌لاک‌معرفی‌و بیان‌شده‌بود و با بدبینی‌از آن‌صحبت‌می‌کرد.

سفرنامه‌شاردن‌، هنوز هم‌خواندنی‌است‌
1-18- در خاتمه‌دوباره‌لازم‌به‌یادآوری‌است‌که‌زبان‌دانی‌شارد ن‌و اطلاعت‌عمومی‌او در جغرافیا و تاریخ‌و مردم‌شناسی‌و غیره‌و خاصّه‌تعمق‌واقع‌بینانه‌ی‌او در وضع‌کشورها و نحوه‌ی‌زندگانی‌مردم‌و نوشته‌های‌او در مورد ایران‌دوره‌ی‌صفوی‌در عین‌سادگی‌و بی‌ادعایی‌بسیار دقیق‌و کاملاً مستند جلوه‌می‌کنند، به‌طوری‌که‌با گذشت‌زمان‌و با توجه‌به‌آنچه‌بعداً رخ‌داده‌است‌، گویی‌با بازگشت‌به‌یادداشتهای‌مختلف‌او می‌توان‌احتمالاً به‌نکات‌بسیار ظریفی‌پی‌برد که‌در هر صورت‌در فهم‌سیر تحول‌تاریخ‌و فرهنگ‌ایران‌عصر جدید حائز اهمیتی‌فراوان‌است‌. (12)

پانوشتها

1. Huguenot.
2. Chevalier.
3. Normandie.
4. Le couronnement de Soleimaan.
5. Gr. Grelot.
6. Esculape.
7. لفظ‌ Metempsychose را به‌کار برده‌است‌.
8. Atomes.
.(م‌.1626-1561) 9. Bacon
10. لازم‌به‌تذکر است‌که‌سرجان‌ملکم‌که‌در زمان‌فتحعلیشاه‌قاجار به‌ایران‌آمده‌تقریباً به‌همین‌دلیل‌از خواجه‌نصیر صحبت‌کرده‌است‌.
11. Absolutisme.

12. دکتر کریم‌مجتهدی‌، آشنایی‌ایرانیان‌با فلسفه‌های‌جدید غرب‌، تهران‌، دانش‌و اندیشه‌معاصر، 1379، ص‌ص‌76-61.


آنه‌ ماری‌ شیمل

آنه‌ ماری‌ شیمل‌؛ معرفی‌ کننده‌ مولانا به‌ غرب‌
زندگی‌ شیمل‌ در یک‌ نگاه‌

6-1- پروفسور آنه‌ ماری‌ برگیت‌ شیمل‌ ، در سال‌ 1922 میلادی‌ (301 ش‌)، در شهر « ارفوت‌ » آلمان‌، در خانواده‌ای‌ پروتستان‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. تقدیر چنان‌ بود که‌ از ایام‌ نوجوانی‌ علاقه‌ی‌ شدیدی‌ به‌ فرهنگ‌ و زبانهای‌ شرقی‌ (اسلامی‌) یافته‌ و با تعمیق‌ و گسترش‌ علائقش‌ به‌ آن‌، تحصیل‌ دانشگاهی‌ خود را نیز در زمینه‌ی‌ زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ و علوم‌ اسلامی‌، در دانشگاه‌ برلین‌، قرار دهد.

وی‌ در سال‌ 1941م‌، از رساله‌ی‌ تحصیلی‌ خود که‌ تحت‌ عنوان‌ خلیفه‌ و قاضی‌ در مصر اواخر قرون‌ وسطی‌» به‌ رشته‌ی‌ تحریر درآمده‌ بود، دفاع‌ کرده‌ و سپس‌ در سال‌ 1943 م‌، دوره‌ی‌ دکتری‌ فلسفه‌ی‌ خود را در رشته‌ی‌ شرق‌شناسی‌ به‌ اتمام‌ رسانید و به‌ کار در وزارت‌ امور خارجه‌ی‌ آلمان‌ پرداخت‌. بعد از جنگ‌، در دانشگاه‌ «ماربورگ‌» به‌ تدریس‌ دروس‌ مختلفی‌ چون‌: زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ و معارف‌ اسلامی‌ و اسلام‌شناسی‌ و...پرداخت‌ (1946-1953م‌.). وی‌ در کنار فعالیتهای‌ آموزشی‌ و پژوهشی‌ خود، موفق‌ شد دومین‌ دوره‌ی‌ تحصیل‌ عالی‌ خود را با اخذ مدرک‌ دکتری‌ در رشته‌ی‌ «تاریخ‌ ادیان‌» به‌ پایان‌ برد.
سفرهای‌ علمی‌ و مطالعاتی‌ پروفسور شیمل‌ به‌ کشورهای‌ مختلف‌ اروپایی‌ و شرقی‌، نتایج‌ پرباری‌ برای‌ او در بر داشت‌. به‌ ویژه‌ سفری‌ که‌ در سال‌ 1952 م‌ به‌ ترکیه‌ انجام‌ داد و ضمن‌ بررسی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ کتابخانه‌های‌ استانبول‌، از آرامگاه‌ مولانا دیدار کرد و با برخی‌ از روشنفکران‌ ترک‌ مراوداتی‌ برقرار کرد. دستاوردهای‌ علمی‌ ایشان‌ در این‌ سفر به‌ زودی‌ باعث‌ شد از وی‌ به‌ عنوان‌ استاد کرسیِ «تاریخ‌ و اصول‌ ادیان‌» در دانشکده‌ی‌ الهیات‌ آنکارا دعوت‌ به‌ عمل‌ آید. وی‌ با پذیرش‌ این‌ دعوت‌، ضمن‌ نشان‌ دادن‌ علاقه‌ی‌ خود به‌ زندگی‌ در جامعه‌ی‌ شرقی‌، فرصت‌ مناسبی‌ پیدا کرد تا گستره‌ی‌ مطالعات‌ و پژوهشهای‌ خود را در ادبیات‌ کلاسیک‌ ترک‌ و نیز مسائل‌ اسلام‌ در دنیای‌ جدید و نیز عرفان‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ و غیره‌، تا حد اعلای‌ ممکن‌ توسعه‌ دهد.

پس‌ از بازگشت‌ به‌ آلمان‌، در دانشگاه‌ بن‌ به‌ تدریس‌ مباحث‌ مختلف‌ اسلام‌شناسی‌ پرداخت‌ (1961-1965 م‌.) و سپس‌ مسئولیت‌ کرسی‌ «فرهنگ‌ اسلام‌» را در دانشگاه‌ هاروارد، پذیرا شد و از سال‌ 1967 م‌. به‌ عنوان‌ پروفسور (استاد) و از سال‌ 1970 م‌، اختیار دار کامل‌ کرسی‌ تدریس‌ «تاریخ‌ ادیان‌ خاوری‌» در دانشگاه‌ هاروارد شد.

شگفت‌ آور آنکه‌ پروفسور شیمل‌ درکنار فعالیتهای‌ دانشگاهی‌ و شرکت‌ در مجامع‌ علمی‌ و فرهنگی‌ کشورهای‌ غربی‌ و اسلامی‌، شمار تألیفات‌، ترجمه‌ها، مقالات‌ و سخنرانیهای‌ ایراد شده‌ توسط‌ ایشان‌، خیره‌ کننده‌ است‌. کافی‌ است‌ یادآوری‌ شود تعداد کتب‌ تألیف‌ و ترجمه‌ شده‌ توسط‌ ایشان‌ بالغ‌ بر 105 مجلد می‌گردد.(26)
تلاشها و مجاهدتهای‌ چشمگیر پروفسور شیمل‌ در عرصه‌ی‌ پژوهش‌ و تحقیق‌ عالمانه‌ در حوزه‌ی‌ فرهنگ‌ و عرفان‌ شرق‌ اسلامی‌، از سوی‌ بسیاری‌ از نهادهای‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ این‌ کشورها و نیز مجامع‌ علمی‌ و
سفرهای‌ علمی‌ و مطالعاتی‌ پروفسور شیمل‌ به‌ کشورهای‌ مختلف‌ اروپایی‌ و شرقی‌، نتایج‌ پرباری‌ برای‌ او در بر داشت‌. به‌ ویژه‌ سفری‌ که‌ در سال‌ 1952 م‌ به‌ ترکیه‌ انجام‌ داد و ضمن‌ بررسی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ کتابخانه‌های‌ استانبول‌، از آرامگاه‌ مولانا دیدار کرد و با برخی‌ از روشنفکران‌ ترک‌ مراوداتی‌ برقرار کرد. دستاوردهای‌ علمی‌ ایشان‌ در این‌ سفر به‌ زودی‌ باعث‌ شد از وی‌ به‌ عنوان‌ استاد کرسیِ «تاریخ‌ و اصول‌ ادیان‌» در دانشکده‌ی‌ الهیات‌ آنکارا دعوت‌ به‌ عمل‌ آید. وی‌ با پذیرش‌ این‌ دعوت‌، ضمن‌ نشان‌ دادن‌ علاقه‌ی‌ خود به‌ زندگی‌ در جامعه‌ی‌ شرقی‌، فرصت‌ مناسبی‌ پیدا کرد تا گستره‌ی‌ مطالعات‌ و پژوهشهای‌ خود را در ادبیات‌ کلاسیک‌ ترک‌ و نیز مسائل‌ اسلام‌ در دنیای‌ جدید و نیز عرفان‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ و غیره‌، تا حد اعلای‌ ممکن‌ توسعه‌ دهد.

فرهنگی‌ غربی‌، قدر دانسته‌ شده‌ است‌: اعطای‌ شش‌ مدرک‌ دکتری‌ افتخاری‌ به‌ ایشان‌ از سوی‌ دانشگاههای‌ پاکستان‌، سوئد، ترکیه‌ و ایران‌ به‌ ایشان‌ و نیز بسیاری‌ نشانهای‌ افتخار و جوایز مختلف‌، مانند جایزه‌ فریدریش‌ روکرت‌ (1965)، مدال‌ هامر - پورگشتال‌ (1974- اطریش‌)، نشان‌ «ستاره‌ی‌ قائد اعظم‌» (پاکستان‌ - 1965) و...- آخرین‌ آنها - «جایزه‌ صلح‌ اتحادیه‌ی‌ ناشران‌ و کتاب‌ فروشان‌ آلمان‌» (1995) و نیز «نشان‌ دوستی‌» جمهوری‌ ازبکستان‌ (2002م‌.).

شمیل‌ در آخرین‌ مراسم‌ بزرگداشت‌ خود
6-2- آنه‌ ماری‌ شیمل‌ در مهرماه‌ 81 در مراسم‌ بزرگداشت‌ خود در تهران‌ شرکت‌ جست‌ و چند ماه‌ بعد دار فانی‌ را وداع‌ گفت‌. روحش‌ شاد باد. او در این‌ کنفرانس‌ چند کلمه‌ای‌ سخن‌ گفت‌. پروفسور آنه‌ ماری‌ شیمل‌ گفتار خود را تحت‌ عنوان‌ "Mose and Shepherd" به‌ زبان‌ انگلیسی‌ ارائه‌ نمود . وی‌ در ابتدا؛ چند جمله‌ای‌ به‌ فارسی‌، از عدم‌ امکان‌ سخنرانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ عذرخواهی‌ کرد و سپس‌ شرحی‌ از مراحل‌ گرایش‌ خود به‌ مولانا و آموزه‌های‌ او را از سنین‌ نوجوانی‌ به‌ بعد ارائه‌ کردند. وی‌ در ادامه‌ داستان‌ موسی‌ و شبان‌ را در مثنوی‌ مولوی‌، داستانی‌ در خور توجه‌ دانست‌ و به‌ تحلیل‌ و ارزیابی‌ جنبه‌های‌ برجسته‌ی‌ این‌ داستان‌ و آموزه‌های‌ حکمی‌ - عرفانی‌ آن‌ پرداخت‌. از جمله‌ هنر نیایش‌، مسئله‌ی‌ دعا و کاربردهای‌ آن‌ در الحاق‌ روح‌ انسان‌ به‌ خداوند. وی‌ در پایان‌ از مولوی‌ به‌ عنوان‌ شخصیتی‌ بین‌ فرهنگی‌ یاد کرد.
دکتر غلامرضااعوانی‌ سخنرانی‌ افتتاحیه‌ همایش‌ را با تجلیل‌ از مقام‌ شامخ‌ علمی‌ و ویژگیهای‌ قابل‌ ستایش‌ شخصیت‌ پروفسور آنه‌ ماری‌ شیمل‌، آغاز کرد. ایشان‌ بررسی‌ سه‌ مورد اساسی‌ در نزد خانم‌ شیمل‌ را به‌ ترتیب‌ زیر در خور تأمل‌ دانستند: اول‌، طرز زندگی‌ ایشان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ محقق‌ است‌. دوم‌، فهم‌ و درک‌ او از موضوعات‌ مورد تحقیق‌ خود است‌ که‌ از طریق‌ زندگی‌ در جوامع‌ اسلامی‌ و مطالعات‌ گسترده‌ی‌ «فرهنگ‌ زیستی‌ و زندگی‌» مسلمانان‌ را دریافته‌ بود. سوم‌، تأثیرپذیری‌ خانم‌ شیمل‌ از نَفَس‌ مولانا است‌ که‌ وی‌ را قادر ساخته‌ بود با فرهنگهای‌ مختلف‌ ارتباط‌ برقرار کند.

سخنران‌ بعدی‌، دکتر غلامحسین‌ ابراهیمی‌ دینانی‌ ، در گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «نقش‌ عرفان‌ در شکل‌گیری‌ حکمت‌ متعالیه‌» ابتدا مفهوم‌ حکمت‌ متعالیه‌ را ایضاح‌ نموده‌ و سپس‌ نقش‌ ملاصدرا را در بهره‌برداری‌ از عناصر کهن‌ اسلامی‌ و نوپردازیهای‌ بدیع‌ در عرصه‌ اندشه‌ی‌ فلسفی‌ را مورد بررسی‌ قرار دادند.
دکتر دینانی‌ مهم‌ترین‌ کار ملاصدرا را ارائه‌ی‌ تقریری‌ تازه‌ و اقامه‌ی‌ برهان‌ بر مطالبی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ برهان‌ نداشت‌، دانست‌. وی‌ در ادامه‌ چندگونه‌ از این‌ مسائل‌ را در نزد ملاصدرا به‌ بحث‌ گذارد، از جمله‌: مسئله‌ی‌ اصالت‌ وجود و براهین‌ ملاصدرا در آن‌ باره‌، مسئله‌ی‌ حرکت‌ در جوهر، مسئله‌ی‌ مانیت‌الحدوث‌ و روحانیت‌البقاء.
وی‌ سپس‌ بحث‌ تأثیر عرفان‌ در حکمت‌ متعالیه‌ را مطرح‌ کرد و اظهار داشت‌ که‌ عرفا وحدت‌ وجودی‌ داشته‌اند، اما ملاصدرا به‌ وحدت‌، اصالت‌ داد. همچنین‌ ملاصدرا حرکت‌ جوهری‌ را از عرفان‌ و از ایده‌ی‌ «تجلیّات‌ دائم‌ حق‌ تبارک‌ و تعالی‌» اخذ کرده‌ است‌. وی‌ در پایان‌ شرح‌ خدمات‌ شیمل‌ را برشمرد و از خدمات‌ علمی‌ وی‌ تجلیل‌ کرد.

دکتر شهرام‌ پازوکی‌ ، در گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «عرفان‌ صراط‌ مستقیم‌ گفتگوی‌ ادیان‌» به‌ این‌ مطلب‌ پرداخت‌ که‌ راههای‌ گوناگونی‌ برای‌ گفتگوی‌ بین‌الادیانی‌ وجود داشته‌ و دارد، در حالی‌ که‌ راه‌ حقیقی‌ یک‌ راه‌ بیشتر نیست‌. تحقق‌ گفتگوی‌ حقیقی‌ بین‌ ادیان‌ موکول‌ به‌ رفع‌ موانع‌ و حصول‌ شرایط‌ خاصی‌ است‌. وی‌ با تأکید بر اینکه‌ در صورت‌ درک‌ سخن‌ اصلی‌ هر دین‌، امکان‌ ورود به‌ راه‌ گفتگوی‌ حقیقی‌ میسر می‌شود و البته‌ این‌ گفتگو اول‌ باید با خودمان‌ باشد لذا «گام‌ نهادن‌ فرد در مسیر یافتن‌ خود» یا خودشناسی‌ که‌ مورد ادعای‌ عرفا است‌، اولین‌ قدم‌ است‌. سپس‌ باید «گوش‌ کرد» تا سخن‌ اصلی‌ دین‌ را دریافت‌.وی‌ در ادامه‌ به‌ بررسی‌ سه‌ نمونه‌ گفتگوی‌ بین‌ عرفای‌ مسلمان‌، ابن‌ عربی‌، دارالشکوه‌، مولوی‌ پرداخت‌ و از خدمات‌ شیمل‌ در حوزه‌ گفتگوی‌ ادیان‌ و عرفان‌، سخن‌ گفت‌.

دکتر حمید فرزام‌ ، در گفتاری‌ که‌ تحت‌ عنوان‌ «قصه‌ی‌ نامکرر عشق‌ عارفان‌» ارائه‌ کردند، ابتدا مسائلی‌ را درباره‌ی‌ عرفان‌ به‌ عنوان‌ معرفتی‌ قلبی‌ و شهودی‌ که‌ از طریق‌ تزکیه‌ی‌ نفس‌ حاصل‌
- آنه‌ ماری‌ شیمل‌ در مهرماه‌ 81 در مراسم‌ بزرگداشت‌ خود در تهران‌ شرکت‌ جست‌ و چند ماه‌ بعد دار فانی‌ را وداع‌ گفت‌. روحش‌ شاد باد. او در این‌ کنفرانس‌ چند کلمه‌ای‌ سخن‌ گفت‌. پروفسور آنه‌ ماری‌ شیمل‌ گفتار خود را تحت‌ عنوان‌ "Mose and Shepherd" به‌ زبان‌ انگلیسی‌ ارائه‌ نمود .

می‌گردد و با هدف‌ وصول‌ به‌ قرب‌ الهی‌ تداوم‌ می‌یابد، مطرح‌ نمود ه‌ و سپس‌ مسئله‌ی‌ عشق‌ عارفان‌ را در نزد عرفا به‌ بررسی‌ و ارزیابی‌ گذاردند.

دکتر محمدرضا ریخته‌ گران‌، سخنران‌ دیگر همایش‌ در سخنرانی‌ که‌ خود با عنوان‌ «مراتب‌ هستی‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ و تطبیق‌ آن‌ با ودانتا» ارائه‌ نمودند، ابتدا به‌ لزوم‌ توجه‌ به‌ اختلاف‌ در مظهریت‌ حقیقت‌ در نظامهای‌ فکری‌، که‌ مورد تطبیق‌ قرار می‌گیرند، اشاره‌ کرده‌ و تأکید نمودند که‌ ودانتای‌ هندوها با عرفان‌ مولوی‌ مظهر حقیقت‌ واحدی‌ نیستند.

دکتر محمدرضا حسینی‌ بهشتی‌ ، در گفتار خود با عنوان‌ «تجربه‌ عرفانی‌ و پیوند میان‌ فرهنگها» به‌ یک‌ پرسش‌ اساسی‌ پرداختند، آیا اساساً تجربه‌ عرفانی‌ یا تجربه‌ عارفانه‌ می‌تواند پیوندی‌ بین‌ فرهنگها برقرار کند و اگر می‌تواند، چرا؟ علت‌ طرح‌ این‌ سؤال‌ در این‌ نکته‌ نهفته‌ است‌ که‌ عرفان‌ یکی‌ از راههای‌ وصول‌ به‌ معرفت‌ است‌ که‌ در کنار علوم‌ تجربی‌ و فلسفه‌ و... که‌ متکی‌ بر شهود تجربی‌ (حسی‌) و عقل‌ هستند، قرار دارد. اگر مقایسه‌ای‌ بین‌ این‌ سه‌ راه‌ وصول‌ به‌ حقیقت‌ داشته‌ باشیم‌ و توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ خاص‌ شهود قلبی‌ و عارفانه‌ در قیاس‌ با آن‌ دو روش‌ دیگر، سؤال‌ فوق‌ را جدی‌تر می‌کند.
خانم‌ دکتر ایرمگارد پین‌ در گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «عرفان‌ در گفتگوی‌ تمدنها» به‌ بررسی‌ اهمیت‌ مقوله‌ی‌ عرفان‌ در گفتگوی‌ تمدنها پرداخت‌.

سخنران‌ بعدی‌ همایش‌، دکتر محمود نوالی‌ بود که‌ مطلب‌ خود را تحت‌ عنوان‌ «مقدمه‌ای‌ بر معرفی‌ مشابهات‌ و اختلافات‌ پدیدارشناسی‌ و عرفان‌» ارائه‌ نمود. ایشان‌ در سخنان‌ خود ابتدا به‌ اهمیت‌ رو به‌ تطبیق‌ در به‌ دست‌ آوردن‌ مشترکات‌ بنیادی‌ و پایدار، برای‌ فراهم‌ آوری‌ امکان‌ تفاهم‌ بین‌ تمدنها، اشاره‌ نمود چرا که‌ علاقه‌مندی‌ انسانها در هر تمدنی‌، خاصه‌ در عرفان‌ و پدیدارشناسی‌ به‌ دیدن‌ «خود شی‌ء» و یافتن‌ حقیقت‌ و ماهیت‌ آن‌ است‌ و این‌ امر به‌ دلیل‌ دستیابی‌ به‌ یک‌ مبنای‌ واحد، باعث‌ احساس‌ خویشاوندی‌ بین‌ انسانها می‌شود.

دکتر بهروز ثروتیان‌ ، نیز در گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «دل‌ محوری‌ و مشاهدات‌ عارفانه‌ در شعر نظامی‌ و حافظ‌» به‌ بررسی‌ اشارات‌ عرفا به‌ شیوه‌های‌ ذکر دل‌ گفتن‌ و خلوت‌ نشینی‌، و حصول‌ مکاشفه‌ و مشاهده‌ پرداختند.
دکتر قاسم‌ کاکائی‌ ، سخنران‌ دیگر همایش‌ در گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «عرفان‌ اسلامی‌، عرفان‌ مسیحی‌؛ تساهل‌ و تسامح‌» در خصوص‌ مسئله‌ «گفتگو» در دین‌ اسلام‌، که‌ همچنین‌ گوهر و اصل‌ دین‌ قلمداد شده‌ است‌، سخن‌ گفتند.
ایشان‌ در ادامه‌ موضوع‌ «تسامح‌ دینی‌» را در نزد دین‌ اسلام‌ و مسحیت‌ به‌ بحث‌ وبررسی‌ نهاده‌ و هر دو دین‌ را واجد این‌ اصل‌ می‌داند. حتی‌ در خلال‌ جنگهای‌ صلیبی‌، با تمسک‌ عرفای‌ مسیحی‌ و مسلمانان‌ به‌ گوهر دین‌، باب‌ گفتگوی‌ بین‌ ادیان‌ مفتوح‌ می‌نماید.

دکتر حمیدرضا آیت‌ اللهی‌ در سخنرانی‌ خود تحت‌ عنوان‌ «جایگاه‌ زن‌ در اسلام‌ از نظر پروفسور شیمل‌»، به‌ دیدگاه‌ عارفانه‌ پروفسور شیمل‌ به‌ مسئله‌ زن‌ در اسلام‌ پرداختند. به‌ نظر ایشان‌ پروفسور شیمل‌ نقاد دیدگاه‌ مسلط‌ دین‌پژوهی‌ در محافل‌ آکادمیک‌ غرب‌ به‌ شمار می‌رود.

به‌ نظر شیمل‌ در اسلام‌ اصل‌ وحدت‌ را داریم‌ که‌ این‌ وحدت‌ به‌ دو امر تجزیه‌ می‌شود و بعد از آن‌، از آن‌ کثرت‌ زاییده‌ می‌شود. نقش‌ وحدت‌ در عالم‌ خلق‌ محور اصلی‌ الهیات‌ و عرفان‌ اسلامی‌ است‌.

دکتر سعید بینای‌ مطلق‌ ، دیگر سخنران‌ همایش‌ «مفهوم‌ اونیورسال‌ در متافیزیک‌
دکتر محمدرضا ریخته‌ گران‌، سخنران‌ دیگر همایش‌ در سخنرانی‌ که‌ خود با عنوان‌ «مراتب‌ هستی‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ و تطبیق‌ آن‌ با ودانتا» ارائه‌ نمودند، ابتدا به‌ لزوم‌ توجه‌ به‌ اختلاف‌ در مظهریت‌ حقیقت‌ در نظامهای‌ فکری‌، که‌ مورد تطبیق‌ قرار می‌گیرند، اشاره‌ کرده‌ و تأکید نمودند که‌ ودانتای‌ هندوها با عرفان‌ مولوی‌ مظهر حقیقت‌ واحدی‌ نیستند.

و در مدرنیته‌» را بحث‌ گذاردند. ایشان‌ با اشاره‌ به‌ این‌ امر که‌ «دیدگاه‌ متافیزیکی‌» و نیز «دوره‌ی‌ مدرنیته‌» یا «عصر جدید»، بر گونه‌ای‌ از اونیورسالیته‌ استوار است‌ یعنی‌ از نظرگاه‌ متافیزیکی‌ «حقیقت‌ کل‌ یا مطلق‌»، «انیورسال‌» است‌. پس‌ به‌ یک‌ صورت‌ یا به‌ یک‌ شکل‌ خاص‌ نبوده‌، بلکه‌ فراسوی‌ چندگانگی‌ است‌. اما به‌ صور بی‌شمار درمی‌آید. به‌ عبارت‌ دیگر، «حقیقت‌ کل‌» بی‌رنگ‌ است‌، ولی‌ سرچشمه‌ی‌ رنگهاست‌ و رنگارنگ‌ جلوه‌ می‌کند.
دکتر رضا انزابی‌ نژاد ، درباره‌ی‌ «چیستی‌ و چرایی‌ شعریت‌ نثرهای‌ عرفانی‌»، که‌ عنوان‌ گفتار ایشان‌ بود، ضمن‌ اشاره‌ به‌ خصلت‌ «پرسندگی‌ و رازجویی‌» انسان‌، این‌ خصلت‌ را منشأ همه‌ی‌ آگاهیها و شایستگیهای‌ انسان‌ - به‌ عنوان‌ «خلیفة‌اللهی‌»، دانستند. اما به‌ نظر وی‌، کهن‌ترین‌ و بزرگ‌ترین‌ چیستان‌ برای‌ انسان‌ «سرالاسرار هستی‌» بوده‌ و هست‌: ذات‌ آفریدگار، و در کنار آن‌ «چرایی‌ آفرینش‌، و از کجا و به‌ کجایی‌ آن‌» در واقع‌ عرفان‌، تجلی‌ و نمود این‌ «رازجویی‌» آدمی‌ است‌.

دکتر هرمز رحیمیان‌ ، نیز در گفتاری‌ که‌ تحت‌ عنوان‌ «چند وجه‌ مشترک‌ در عرفان‌ ملامتیه‌ و مکتب‌ سوررئالیسم‌» ارائه‌ نمودند، به‌ بررسی‌ تطبیقی‌ دو مکتب‌ معروف‌ - سوررئالیسم‌ در مغرب‌ زمین‌ - و عرفان‌ عاشقانه‌ی‌ مشرق‌ زمین‌ (خاصه‌ شاخه‌ی‌ ملامتی‌ آن‌) پرداخت‌. ایشان‌ ضمن‌ اشاره‌ به‌ سودمندیهای‌ روش‌ مقایسه‌ای‌ در درک‌ بهتر ادبی‌ ملل‌ جهان‌، به‌ بررسی‌ برخی‌ از اصول‌ مشترک‌ و نگرشهای‌ همسو و همانند مکتب‌ سوررئالیسم‌ با عرفان‌ ملامتی‌ پرداخت‌.

خانم‌ گیتی‌ آرین‌ ، در گفتار خود تحت‌ عنوان‌ «پژوهشی‌ درباره‌ی‌ نامهای‌ ایرانی‌» با توجه‌ به‌ پژوهش‌ پروفسور شیمل‌ در کتاب‌ «نامهای‌ اسلامی‌»، به‌ بررسی‌ کتاب‌ مهم‌ پروفسور شیمل‌ در خصوص‌ نامگذاری‌ در ایران‌، ریشه‌های‌ اسامی‌ زنان‌ و مردان‌، تطور اسامی‌ مختلف‌ در جامعه‌ی‌ اسلامی‌ و غیره‌ پرداختند.

استاد حسن‌ لاهوتی‌ ، در گفتاری‌ که‌ تحت‌ عنوان‌ «خدمات‌ پروفسور شیمل‌ به‌ عرفان‌ و ادب‌ ایران‌» ارائه‌ کردند، ضمن‌ بررسی‌ آثار مهم‌ خانم‌ شیمل‌، به‌ اهمیت‌ و ارزش‌ کار ایشان‌ در این‌ راستا اشاره‌ کردند. دکتر لاهوتی‌، ارزش‌ کار خانم‌ شیمل‌ را در پرهیز از هرگونه‌ شبهه‌ پراکنی‌ مترجمان‌ اروپایی‌ اشعار فارسی‌ و نشان‌ دادن‌ جایگاه‌ واقعی‌ دنیای‌ عرفان‌ و ادب‌ ایرانیان‌ به‌ جامعه‌ی‌ غربی‌، دانستند.

دکتر خسرو ناقد ، در سخنرانی‌ خود تحت‌ عنوان‌ «اقبال‌ شیمل‌»، به‌ بررسی‌ تأثیر شخصیت‌ و آراء علامه‌ محمد اقبال‌ در فرآیند شکل‌گیری‌ حیات‌ علمی‌ پروفسور شیمل‌ پرداختند. به‌ نظر دکتر ناقد رویّه‌ی‌ اقبال‌ در نزدیک‌تر کردن‌ گونه‌ و اقبال‌ در آثار و اشعار خود، از جمله‌ علل‌ اصلی‌ جذب‌ خانم‌ شیمل‌ به‌ کارهای‌ او و در نتیجه‌ به‌ شاعران‌ و عارفان‌ شبه‌ قاره‌ی‌ هند گردید تا جایی‌ که‌ تلاشهای‌ او در این‌ راستا، به‌ واگذاری‌ اولین‌ کرسی‌ «مطالعات‌ فرهنگهای‌ هندی‌ - اسلامی‌» به‌ ایشان‌ گردید. علاقه‌ی‌ بیشک‌ از حد به‌ آثار علامه‌ اقبال‌، پژوهشهای‌ دیرپایی‌ را باعث‌ گردید، به‌ گونه‌ای‌ که‌ باعث‌ شد پاکستان‌ به‌ وطن‌ دوم‌ خانم‌ شیمل‌ تبدیل‌ شود.

دکتر علی‌ رهبر ، آخرین‌ سخنران‌ همایش‌، گفتاری‌ تحت‌ عنوان‌ «تلاشهای‌ پروفسور شیمل‌ در شناسایی‌ عرفان‌ و فرهنگ‌ ایران‌» را با تقدیم‌ این‌ بیت‌:
گل‌ صد برگ‌ به‌ پیش‌ تو فرو ریخت‌ ز خجلت‌ که‌ گمان‌ برد که‌ او هم‌ رخ‌ رعنای‌ تو دارد به‌ پروفسور شیمل‌ ایراد کرد. وی‌ با یک‌ بررسی‌ کلی‌ از پژوهشهای‌ پروفسور شیمل‌ در عرفان‌ و ادب‌ ایران‌، وی‌ را از جمله‌ ایران‌ شناسان‌ بزرگ‌ باختر زمین‌ برشمرد.
آثار آنه‌ ماری‌ شیمل‌
کتابشناسی‌ حاضر بر اساس‌ تاریخ‌ نخستین‌ نوبت‌ چاپ‌ آثار و ترجمه‌های‌ خانم‌ شیمل‌ تنظیم‌ شده‌ است‌ و در آن‌ بیشتر آثاری‌ را مد نظر قرار داده‌ایم‌ که‌ به‌ صورت‌ مستقل‌ انتشار یافته‌ یا به‌ صورت‌ مقاله‌ در کتابهای‌ مرجع‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

خلیفه‌ و قاضی‌ در مصر سده‌های‌ میانه‌ Kalif und Kadi im spجmittelalterlichen طqypten (1943)

فهرست‌ ابن‌ ایاس‌ (تهیه‌ فهرست‌ اعلام‌) Index Zur Chronik des Ibn Ijas (1945)

یعقوب‌ قدری‌. شمع‌ و پروانه‌ (ترجمه‌) Yakup Kadri. Flamme und Falter (1947)

نوای‌ نی‌ Licd der Rohrflخte (1948)
صور خیال‌ در آثار مولانای‌ رومی‌ Die Bilderprache Dschelہladdin Rumis (1949)

ابن‌ خلدون‌. گزیده‌هایی‌ از مقدمه‌ (ترجمه‌) Ibn Chaldun. Ausgewجhlte Abschnitte aus der muqaddima (1951)

شعر مشرق‌ زمین‌ (ترجمه‌، با همکاری‌) Lyrik des Ostens (1952)
ابوالحسن‌ دیلمی‌. سیرت‌الشیخ‌الکبیر ابوعبداللّه‌بن‌ الخفیف‌ الشیرازی‌
Abu 'l-Hasan ad-Dailami. Sفrat as-saih al-kabir Abu-Abdallah Ibn-al-Hafif as-Sirazi (1955)

محمد اقبال‌. جاویدنامه‌ (ترجمه‌ی‌ آلمانی‌) Muhammad Ikbal. Das Buch der Ewigkeit (1957)

تاریخ‌ ادیان‌ Dinler tarihine giris (1958)

محمد اقبال‌. جاویدنامه‌ (ترجمه‌ ترکی‌) Muhammad Iqbal. Cavidname
خلاصه‌ی‌ زندگینامه‌ و آثار ارنست‌ ترومپ‌ Emst Trumpp. A Brief Account of his Life and Work (1961)

بال‌ جبرئیل‌. پژوهشی‌ در اندیشه‌های‌ دینی‌ اقبال‌ لاهوری‌ Gabriel's Wing. A study into the religious ideas of Sir Muhammad Iqbal (1963)

محمد اقبال‌. پیام‌ مشرق‌(ترجمه‌) Muhammad Iqbal. Botschaft des Ostens.
گزیده‌ی‌ دیوان‌ شمس‌ (ترجمه‌) Maulana Dschelaladdin Rumi (1964)
پاکستان‌، قصری‌ با هزار دروازه‌ Pakistan. Ein Schloss mit tausend Toren (1965)

جهان‌ شعر، جهان‌ آشتی‌ است‌ Weltpoesie ist Weltversخhnung (1967)

حلاج‌، شهید عشق‌ الهی‌ Al-Halladsch. Mجrtyrer der Gottesliebe (1968)

محمد اقبال‌. زبور عجم‌ (ترجمه‌) Muhammad Iqbal. Persischer Psalter.

جان‌ داون‌، دل‌ عریان‌ فکور (ترجمه‌ انگلیسی‌) John Donne. Nacktes denkendes Herz (1969)
خوشنویسی‌ اسلامی‌ Islamic Calligraphy (1970)

میرزااسداللّه‌ غالب‌. موج‌ گل‌ - موج‌ شراب‌ Mirza Asadullah Ghalib. Woge der Rose-Woge des Weins (1971)

گزیده‌ای‌ از جام‌ زرین‌ (ترجمه‌) Aus dem goldenen Becher (1973)

ادبیات‌ اسلامی‌ هند Islamic Literatures of India.

ادبیات‌ سندی‌ Sindhi Literature.

ادبیات‌ کلاسیک‌ اردو از ابتدا تا اقبال‌ Classical Urdu Literature from the Beginning to Iqbal (1975)

ابعاد عرفانی‌ اسلامی‌ Mystical Dimensions of Islam.

رنج‌ و رحمت‌ Pain and Grace (1976)

جهان‌ پادشاهی‌ تُراست‌(ترجمه‌) Denn Dein ist das Reich (1978)

من‌ بادم‌ و تو آتش‌ Rumi. Ich bin Wind und du bist Feuer.

شکوه‌ شمس‌ The Triumphal Sun.

رقص‌ شعله‌ A Dance of Sparks (1979

اسلام‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند Islam in the Indian Subcontinent (1980)

قصه‌های‌ پاکستان‌ Mجrchen aus Pakistan.

سهم‌ آلمانیها در پژوهشهای‌ زبان‌شناسی‌ هند و پاکستان‌

German Contributions to the Study of Indo-Pakstani Linguistics (1981)
و محمد (ص‌) پیامبر اوست‌ Und Muhammad ist Sein Prophet.

از میان‌ حجاب‌ As Through a Veil (1982)

باغ‌ معرفت‌ (ترجمه‌) Gجrten der Erkenntnis.

اسلام‌ در هند و پاکستان‌ Islam in India and Pakistan.

دیوان‌ انوری‌ (ترجمه‌) Anvari's Divan (1983)

و محمد (ص‌) پیامبر اوست‌ (انگلیسی‌) And Muhammad is His Messenger.
گربه‌ی‌ شرقی‌ Die orientalische katze.

اسلام‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند Der Islam im indischen Subkontinent.

جستجوی‌ بی‌پایان‌ Unendliche Suche.

خوشنویسی‌ و فرهنگ‌ اسلامی‌ Calligraphy and Islamic Culture (1984)

رمز و راز اعداد Das Mysterium der Zahl.

ستاره‌ و گل‌، صور خیال‌ در شعر فارسی‌ Stern und Blume. Die Bikderwelt der persoschen Poesie.

حلاج‌: آی‌ مردم‌، دادِ مرا از خدا بستانید (ترجمه‌) Al-Halladsch. "O Leute, rettet mich vor Gott" (1985)

ابن‌ ایاس‌، بدائع‌ الزهور فی‌ وقایع‌ الدهور (ترجمه‌) Ibn Iyہs. Alltagsnotizen eines جgyptischen Bدrgers.

روبرت‌ اروین‌، کابوس‌ عربی‌ یا داستانهای‌ هزار و دو شب‌ (ترجمه‌)

Robert Irwin. Der arabische Nachtmahr oder Die Geschichte der 1002 Nacht.

مرواریدهای‌ ایندوس‌ Pearls from the Indus (1986)

زندگینامه‌ و دیباچه‌ای‌ بر اثر وی‌ Lebensbild und Einfدhrung In sein Werk (1987)

فریدریش‌ روکرت‌ Friedrich Rدchetrt.

ابن‌ عطااللّه‌: کتاب‌ الحکم‌العطائیه‌ (ترجمه‌) ibn Ata'Allah. Bedrجngnisse sind Teppiche voller Gnaden.

گل‌ سرخی‌ برادر و ترانه‌اش‌ بخوان‌ Nimm eine Rose und nenne sie Lieder.
گزیده‌ آثار فریدریش‌ روکرت‌ (تصحیح‌، گردآوری‌) Friedrich Rدckert. AusGewجhlte Werke (1988)

فیه‌ مافیه‌ (ترجمه‌) Maulana Dschelaladdin Rumi.

خیال‌ زمردین‌ Die smaragdene Vision (1989)

محمد اقبال‌، شاعر و فیلسوف‌ Muhammad Iqbal. Prophetischer Poet und Philosoph.

نامهای‌ اسلامی‌ Islamic Names.

گشت‌ و گذاری‌ با یونس‌ اِمره‌ (ترجمه‌) Wanderungen mit Yunus Emre.
اسلام‌ Der Islam (1990)

برادرم‌ اسماعیل‌ Mein Bruder Ismail.

آن‌ چیست‌ که‌ یک‌ چشم‌ و یک‌ سر دارد؟ (ترجمه‌) Was hat ein Auge und keinen Kopf?

گل‌ سرخ‌ Die Rose (1991)

بنگر عشق‌ چنین‌ است‌ (ترجمه‌) Rumi. Look! This is Love.

گزیده‌ اشعار یونس‌ امره‌ (ترجمه‌) Uunus Emre. Ausgewجhlte Gedichte.

حله‌ی‌ ابریشمی‌ دو رنگ‌ A Two-Colored Brocade (1992)

معنی‌ اسم‌ آقای‌ دمیرچی‌ آهنگر است‌ Herr Demirci HiiBt einfach "Schmidt".

من‌ بادم‌ و تو آتش‌ I am Wind, You are Fire.

یک‌ عمر فراگیری‌ A Life of Learning (1993)

از جام‌ زرین‌ (ترجمه‌) Aus dem goldenen Becher.

ردای‌ خدا Gewجnder Gottes.

پسر خرد (ترجمه‌) Make a Shield from Wisdom.

بنگر، عشق‌ چنین‌ است‌ Rumi. Sieh! Das ist Liebe.

کوهها، بیابانها و مکانهای‌ مقدس‌ Berge, Wدsten, Heiligtدmer (1994)

آیات‌ خداوند Deciphering the Signs of God.

بلبلان‌ زیر برف‌ Nightingales under the Snow.

جهان‌ اسلام‌ Terres d'Islam.

حکمت‌ اسلام‌ Weisheit des Islam.

روح‌ من‌ زن‌ است‌ Meine Seele ist eine Frau (1995)

عطر قداست‌ Vom Duft der Heiligkeit.

زیباترین‌ اشعار هند و پاکستان‌ (ترجمه‌) Die schخnsten Gedichte aus Pakistan und Indien (1996)

مسیح‌ و مریم‌ در عرفان‌ اسلامی‌ Jesus und Maria in der islamischen Mystik.

عرفان‌ تا چه‌ حد جهانی‌ است‌؟ Wie universal ist die Mystik?

سه‌ پند صعوه‌ Die drei Versprechen des Sperlings (1997)

رؤیاهای‌ خلیفه‌ Die Trجume des Kalifen (1998)

نقش‌ مکرر Wicderholte Spiegelungen.

منطق‌الطیر عطار و دیگر متون‌ کهن‌ (ترجمه‌) 'Attar. Vogelgesprجche und andere klassische Texte (1999)

در امپراطوری‌ مغولان‌ Im Reich der GroBmoguln (2000)

تصوف‌، آشنایی‌ با عرفان‌ اسلامی‌ Sufismus. Eine Eine Einfدhrung in die islamische Mystik.

رومی‌، پیر تقدس‌ Rumi. Meister der Spiritualitجt (2001)

بهشت‌ کوچک‌ Kleine Paradiese.

تقویم‌ اسلامی‌ Das islamische Jahr.